رفتن به محتوای اصلی

شما اینجا هستید

اسلام هراسی در رسانه های غرب-محمدرضا علیمی

3 دى, 1394 - 09:32 -- عابدی

اسلام هراسی در رسانه های غرب-محمدرضا علیمی

اسلام هراسی در رسانه های غرب
محمدرضا علیمی
در نیمه دوم سده  بیستم با رشد فناوری های ارتباطی و نیز نیاز روز افزون به اشکال مختلف اطلاعات، نطفه  دوران جدیدی بسته شد که در آن حیات جوامع به شدت به گردش اطلاعات وابسته گردید. در این دوران بر خلاف دوران تمدن صنعتی که جهان روز به روز منبسط تر می گردید، جهان به سمت کوچک تر شدن و به تعبیر مک لوهان دهکده جهانی  پیش می رود. تغییر رویکرد از فناوری مولد  به فناوری اطلاعاتی، آغازگر مرحله جدیدی از حیات اجتماعی بشر شده است، به نحوی که کار بست ساز و کارهای منبعث از این فناوری موجب تحقق شکل جدیدی از جوامع را مهیا ساخته است. مهم ترین ویژگی این دوران سرعت بیشتر و اتکا به اطلاعات به عنوان ماده خام مورد نیاز صنایع است. جامعه اطلاعاتی محصول استفاده از رایانه، ارتباطات راه دور و رسانه های الکترونیکی و دیداری و شنیداری است. به اعتقاد ویلیام مارتین جامعه اطلاعاتی، جامعه ای است که در آن کیفیت زندگی، همانند چشم اندازهای تحول اجتماعی و توسعه اقتصادی، به میزان رو به تزایدی به اطلاعات و بهره برداری از آن وابسته است در چنین جامعه ای استانداردهای زندگی، الگوهای کار و فراغت، نظام آموزشی و بازار کار به میزان کاملاً محسوسی تحت الشعاع پیشرفت هایی قرار گرفته اند که در قلمرو اطلاعات و دانش ها روی داده است.
        کاستلز درباره  جهانی شدن، اطلاعاتی شدن و نهضت های اجتماعی می گوید: جهانی شدن و اطلاعاتی شدن که به وسعت شبکه های ثروت، فناوری و قدرت انجام می گیرد، جهان ما را دگرگون می سازد این فرآیند، توان تولید، خلاقیت فرهنگی و توانایی ارتباطی ما را تقویت می کند. در عین حال آنها حق انتخاب را از جوامع سلب می کنند. از آنجا که نهادهای دولت و سازمان های جامع مدنی بر پایه فرهنگ، تاریخ و جغرافیا، استوارند، شتاب گرفتن ناگهانی ضرب آهنگ تاریخ و انتزاعی شدن قدرت در شبکه ای از رایانه ها، سازوکارهای موجود کنترل اجتماعی و باز نمود سیاسی را نابود می-سازد. (کاستلز 1380ج2: 97)
      گیدنز افزایش اطلاعات را دارای ریشه های عمیق تاریخی و دوره کنونی مدرنیته را در سطح عالی می داند. اما تغییر اساسی دوران مدرن را نمی پذیرد. از سوی دیگر گیدنز با تحلیل وضع جهانی از بعد جهانی سازی بیان می کند که جنبه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جهانی سازی دست کم گرفته شده است. وی با توجه به مفهوم جهانی شدن آن را به عنوان تشدید روابط اجتماعی مطرح می کند. این روابط همان هایی هستند که موقعیت های مکانی دور از هم را به یکدیگر پیوند داده و هر رویدادی در هر نقطه ای از جهان در پیوند با رویدادهای دیگر در فاصله های دور قرار دارد. جامعه اطلاعاتی از نگاه او جامعه ای است که نظارت زیادی بر تمام روابط وجود دارد. اطلاعات به عنوان رکن اساسی در کنترل جامعه به دست ناظران قدرتمند حکومتی است. این جامعه توان گردآوری و پردازش تمام اطلاعات مورد نیاز در هدایت کشور را دارد و می توان با آن به سیاست گذاری های کلان پرداخته و به هدایت تمام عملیات های اجتماعی بپردازد.

      با وجود تمامی اختلاف نظرها پیرامون نقش مثبت یا منفی جامعه اطلاعاتی، اساساً شکل گیری و تکوین چنین جامعه ای قابل انکار نیست. شکل گیری جامعه اطلاعاتی به طور آشکاری، نشان از جهانی شدن ارتباطات دارد. جهانی شدن مفهومی است که هم به فشردگی جهان  اطلاق می شود و هم به تشدید خود آگاهی از جهان به مثابه یک کل. منظور از جهانی شدن، فرایند کلانی است که جهان را وابسته تر و کوچک تر کرده است. فاصله های مکانی و فضایی، به دلیل تکنولوژی های ارتباطات و اطلاعات، اهمیت خود را از دست می دهند. امروزه برقراری تماس های روزانه با مردمی ممکن شده است که در قاره های دیگر زندگی می کنند و حوادث و وقایع می توانند از طریق رسانه های همگانی در سراسر جهان تجربه شوند. اینترنت بر این مدعا است که جهان چگونه به سمت کوچک شدن پیش می رود. (رجایی 1379: 56)

ارتباطات و رسانه ها

           دنیای امروزی به ارتباط مستمر یا کنش متقابل میان مردمی که بسیار جدا از یکدیگرند، وابسته است. اگر ما تا این اندازه به ارتباط  از راه دور وابسته نبودیم ، تعلیم و تربیت به صورت توده گیر نه ضروری بود و نه ممکن. امروز ما در کل جهان زندگی می کنیم به شیوه ای که برای ژان پل دیدیون ، یا هرکسی که قبل از سال 1800 زندگی می کرد کاملاً غیرقابل تصور بود. ما از اوضاع و رویدادهای هزاران مایل دورتر آگاهیم. ارتباط الکترونیکی چنین آگاهی را تقریباً در هرلحظه فراهم می کند تغییرات در انتشار اطلاعات و در تکنولوژی های اطلاعات همانند هر جنبه تولید صنعتی بخشی از توسعه جوامع امروزی است . در قرن بیستم حمل و نقل سریع و ارتباط الکترونیکی انتشار جهانی اطلاعات را بسیار شدت بخشیده اند (گیدنز 1373 :472).

      رسانه ها بطور نامحسوس و غیر مستقیم تمامی ملت ها اعم از شرق و غرب را موردهجوم قرار داده اند. اینکه انسان ها با چه پوششی در اجتماع ظاهر شوند، روابط آن ها بر اساس چه معیاری باشد، خشونت طلب باشند یا نه، بی تفاوت باشند یا فعال، دیدگاهشان نسبت به سایر جوامع و ادیان چگونه باشد را صاحبان رسانه های جهانی معین می کنند. آنان حاکمان بلامنازع اذهان هستند . شکل و ماهیت زندگی انسان ها و فرهنگ جوامع عمدتاً از سوی آنان و نه توده ها شکل می گیرد. پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی، پایه های حاکمیت این صاحبان قدرت را مستحکم تر کرده است و فرهنگ ساخته و پرداخته آنان را ابعادی جهانی بخشیده است.

      با توجه به شکل گیری فرهنگ مجازی از طریق رسانه ها، جنبه های مثبت و منفی این مسئله را بهتر می توان مورد بررسی قرار داد، به لحاظ تاثیرات مثبت فرهنگی رسانه می توان عنوان داشت که عناصر مشترک فرهنگ های گوناگون در هم آمیخته است و علت، تماس و ارتباط فرهنگ ها با یکدیگر است. تحول مهم دیگر درک متقابل فرهنگ ها از یکدیگر، بدون گرایش به حذف است. اما این کارکرد روانی فرهنگ چنانچه از راه پافشاری بر صورت های سنتی فرهنگ باشد و به بهای از دست دادن پویایی به دست آید، آثار منفی بر حوزه های اقتصادی، سیاسی و حتی تأمین نیازهای روانی افراد خواهد داشت. در مجموع آثار دگرگونی ها در زمینه ارتباطات بر فرهنگ را می توان چنین شمرد: تنوع و تکثیر فرهنگی، امکان تجلی و بروز پاره فرهنگ ها، پدیدآمدن زمینه ظهور و عرضه شدن محصولات فرهنگی در عرصه بین المللی، انطباق خلاق فناوری و سنت های اجتماعی، پدید آمدن امکانات چشمگیر برای ذخیره سازی دستاوردها و عناصر مادی و معنوی فرهنگ، افزایش پویایی و داد و ستد میان فرهنگ های گوناگون، اعتلای فرهنگ از راه کمک به تکثر و تنوع همه ی عناصر فرهنگی، بالا بردن توانایی همخوانی فرهنگ با تغییرات شرایط بیرونی، کاهش دادن عقب ماندگی فرهنگی در جوامع، همگون ساختن توسعه جنبه های مادی و معنوی جامعه، ایفای نقش به عنوان عاملی مهم در جذب پاره فرهنگ ها، علم و فناوری و انجام وظیفه به عنوان عاملی مهم برای توسعه (همان، 228). در یک کلام می توان گفت فناوری ارتباطی از طریق رسانه، مجالی برای گفت و گوی سنت ها و فرهنگ ها پدید آورده است.

       اما جنبه  منفی کارکرد فرهنگی رسانه ها را می توان در بازنمایی جانبدارانه و تبعیض آمیز از واقعیت های جهان معاصر دانست. اصولاً رسانه ها نگرش و ارزش هایی که از قبل در فرهنگ وجود دارد، پرورش می دهند و این ارزش ها را در بین اعضای یک فرهنگ حفظ و تکثیر می کنند.

        بعنوان مثال، یکی از این بازنمایی های فرهنگی، بازنمایی اسلام و مسلمانان در رسانه ها است. در غرب، رسانه ها اسلام را به عنوان خطر و تهدیدی برای جوامع غربی و مسلمانان را به عنوان متحجر، بنیادگرا و افراطی و جنگ طلب به تصویر می کشند و جنبش های احیاگری اسلام را تحت عناوین سازمان های تروریستی و بنیادگرا نامگذاری می کنند.

        به لحاظ تاریخی، رسانه های جمعی در طول دهه 1970 و بعد از آن با استفاده از تفکر کلیشه ای و قوم مدارانه شرق شناسان، مسلمان را عموماً به شکل شیوخ خودخواه و انقلابیون معرفی کردند. چون بسیاری از رویدادهای مهم که دارای ارزش خبری بودند در جهان اسلام رخ می داد، روزنامه نگاران و پژوهشگران شرق شناس را واداشت که از رسانه ها در جهت ادامه افکار منفی و درباره جهان اسلام استفاده کامل نمایند.

        یکی از تحریف های آشکار دین اسلام در غرب این است که بر خلاف تنوعات داخلی این دین، اسلام به صورت دینی یکپارچه و نقطه مقابل تمدن غرب به تصویر کشیده می شود تا رویارویی و مخالفت با آن توجیه پذیر  شود. رسانه های غرب معمولاً تروریسم را به مفهوم جهاد ربط می دهند.  عمل کسانی که جهاد موجب برانگیختگی شان می شود در رسانه-های غربی مبتنی بر منطق معرفی نمی شود و از این رو چنین افرادی منحرف و وحشی تلقی می شوند یا مثلاً جایگاه زنان در اسلام. حجاب یکی از موضوعات جنجال برانگیز در رسانه های غرب می باشد. آن ها حجاب را به عنوان شرایط و موضوع تحمیلی بر زنان معرفی می کنند. در حالی که این اقدام زنان ناشی از پیروی و تبعیتشان از اسلام می باشد.

زنان به عنوان انسان هایی دور از دسترس، دیده نشدنی، پنهان شده، پشت رو نبوده، منفعل، بدون مشارکت در امور اجتماعی، فاقد هویت و آگاه به حقوق انسانی خود، به تصویر کشیده می شوند (مهدی زاده، 1389،114).

به نظر می رسد غرب با استفاده از ابزارهای رسانه خود به ویژه سینما و تلویزیون ، اولاً، تصویر موجود مسلمانان را اهریمنی نشان می دهد. ثانیاً، از ورای این تصویر به توجیه سیاست های استعماری و سلطه طلبانه خود بر کشورهای مسلمانان به ویژه کشورهای خاورمیانه می پردازد (یزدی 1384: 236).

تأثیر رسانه ها بر سیاست

رسانه‌ها در عصر حاضر از اهمیت اساسی برخوردار شدند. چنان‌که می‌توان گفت ساختارهای سیاست در عصر کنونی توسط رسانه‌ها شکل می‌گیرد. گرچه باید به این نکته اشاره شود که همه چیز سیاست، رسانه‌ها نیستند. ولی باید گفت که حوزه ممتاز سیاست، رسانه‌ها هستند. گرچه روابط سیاست و رسانه‌ها پیچیده تلقی می‌شوند ولی در عین حال باید گفت که سیاست در دنیای رسانه‌هاست و بیرون از دنیای  رسانه‌ها فقط می‌توان حاشیه‌های  سیاست را جستجو کرد. به عبارت دیگر رسانه‌ها چارچوب سیاست را تعیین کرده گرچه خود مستقل از سیاست هستند. ولی متفکران سیاسی باید با قواعد و تکنولوژی و ساختار سیاست آشنا شده و با آن کنار بیایند. در واقع می‌توان گفت که در عصر کنونی از یک‌سو قدرت، پراکنده، تکه‌تکه و پیچیده شده است ولی در عین حال می‌توان گفت که قدرت بر امواج رسانه‌ها استوار است و هر-کسی که بر رسانه‌ها حاکم باشد می تواند قدرت بازی در رسانه‌ها را داشته باشد و از سوی دیگر به عناصری از قبیل اعتماد سازی و مقتضیات روز و جامعه و جهان توجه داشته باشد. به عبارت دیگر می‌توان گفت که رسانه‌ها به عنوان یکی از بازیگران اصلی در عصر کنونی شناخته می‌شوند و بالطبع تأثیرات عمده‌ای بر ساختار سیاسی و کارکردهای دولت و نحوه‌ تعامل شهروندان با دولت و انتظارات شهروندان به وجود آوردند. گرچه باید گفت که سیاست رسانه‌ای تمام دنیای سیاست نیست، اما تمام سیاست‌ها بایستی از طریق رسانه‌ها بر فرایند تصمیم‌گیری اثر بگذارند. بدین ترتیب منطق درونی نظام رسانه‌ها به خصوص رسانه‌های نوین الکترونیکی، چارچوب، محتوا، سازمان،  فرایند و رهبری دنیای سیاست را تشکیل می‌دهند. در واقع می توان گفت که از یک سو حوزه عمومی تحت تأثیر کامل رسانه ها قرار گرفته و از سویی دیگر تعامل دولت با جامعه، با رسانه ها پیوند خورده است. اهمیت رسانه ها در شرایط کنونی به گونه ای است که کسانی مثل کاستلز از سیاست بر بال رسانه ها سخن  می گویند.

        بعد از حملات یازده سپتامبر رابطه غرب و جهان اسلام کاملا دگرگون شد این روند مورد تحلیل های متفاوتی قرار گرفت ، گروهی یازده سپتامبر را از منظر تغییر در معماری و ساختار روابط بین الملل مورد مطالعه قرار دارند. گروه دیگری یازده سپتامبر را بعنوان نماد بحران در دموکراسی تلقی کردند و سیاست ها و اقدامات بوش را آغاز یک روند نزولی به لحاظ سیاسی دانستند و بعضی یازده سپتامبر را به عنوان پایان همکاری بین المللی و معاهدات بین المللی تفسیر کردند (عاملی 1382 : 298).

      رسانه‌ها پس از یازده سپتامبر به جای توجه به واقعیات موجود در جهان اسلام، توجه خود را بر روی فضای آلوده ضداسلام متمرکز کرده‌اند و در راستای تقویت همین فضای ضد اسلامی حرکت می‌کردند و در پی تکرار گزینشی پیوند میان اسلام و خشونت هستند. برخی رسانه‌ها هم در تلاش‌اند تا نشان دهند که جنگ‌های صلیبی میان اسلام و مسیحیت همچنان ادامه دارد و تقابل بین مسلمانان و مسیحیان، ادامه همان جنگ‌های صلیبی است. رسانه‌ها برای تخریب اسلام در نزد افکار عمومی، به طرح پرسش‌های کلیشه‌ای در مورد اسلام می‌پردازند و برای مثال، مباحثی مانند: تبعیض ضدزنان مسلمان، حجاب  و جهاد را مطرح می‌کنند.

        انتقادات معمول به مسلمانان افراطی– یعنی همان بنیادگرایان عالم رسانه ها – به راحتی به حمله برضدکل جماعت مسلمان جهان تغییر ماهیت می یابد، تشخیص سیمای دوگانه مسلمانان در ذهنیت رسانه ها امری بس دشوار است . قاطبه غیرمسلمانان می پندارند که در پشت آن ظاهر آرام یک مسلمان نوعی، یک روحانی مجنون وجود دارد که برای خودنمایی و ابراز وجود، تقلا می کند. هرقدر زودتر و مؤثرتر بتوان او را برجای خود نشاند، بهتر خواهد بود.

      تأکید زیاد بر بنیادگرایی اسلامی بعنوان خطری عالم گیر، موجب تقویت این گرایش شده که خشونت را با اسلام یکی بدانند و میان استفاده نامشروع بعضی افراد از دین و ایمان و عمل اکثریت مسلمانان جهان که مثل پیروان دیگر ادیان می خواهند در صلح و آرامش زندگی کنند ، فرق نگذارند . نسنجیده همتراز قرار دادن اسلام و بنیادگرایی اسلامی، با افراط گرایی، مساوی است با قضاوت درباره اسلام طبق رفتار کسانی که از سر انتقام جویی ، هرج و مرج و خرابی می آفرینند . معیاری که در مورد یهودیت و مسیحیت اعمال نمی شود . ترس از بنیادگرایی، شرایطی ایجاد می کند که در آن مسلمانان و سازمان های اسلامی مادام که بیگناهی آن ها ثابت نشود گناهکار بشمار می روند . اعمال هر چقدر هم فجیع باشد به جای آنکه معلول برداشتی نادرست و مسخ شده از اسلام شمرده شود ، به اسلام نسبت داده می شود .

اسلام هراسی

          اسلام هراسی در تعریفی جامع و مانع به پدیده پیش داوری یا تبعیض علیه اسلام و مسلمانان گفته می شود . این اصطلاح از اواخر دهه 1980 در زبان های دنیا رایج شد و خصوصاً بعد از واقعه تروریستی یازده سپتامبر 2001 به واسطه اقدامات، موضع گیری ها و همچنین جنگ رسانه ای و تبلیغاتی غرب و خصوصاً ایالات متحده، علیه مسلمانان، به مراتب بیشتر از قبل فراگیر شد.

    درحقیقت پیش از آنکه حادثه یازده سپتامبر رقم بخورد ترس و بیزاری از مسلمانان در بخش هایی از آمریکا و همچنین اروپا وجود داشت که ریشه های اصلی آن نیز به تصورات و تجارب تاریخی باز می گشتند، با این حال اعتراف القاعده به نشانه رفتن برج های دو قلوی جهانی و ساختمان پنتاگون احساس بسیاری از غربیان نسبت به اعراب و به تبع آن مسلمانان را تغییر داد . در حقیقت در نتیجه شوک حاصل از یازده سپتامبر در واکنشی سریع و عجولانه ، تروریسم بدون تبعیض و استثنا ، به دین اسلام و پیروان آن نسبت داده شد (گلشن پژوه 1390: 14-13).

تروریسم و امنیت

          آنچه بیش از همه ذهن نخبگان سیاست خارجی آمریکا را به خود مشغول می دارد آثار بی ثبات کننده جنگ طلبی اسلامی بر ثبات و امنیت کشورهای تولید کننده نفت در خلیج فارس و فرایند صلح اعراب و رژیم صهیونیستی است. در نگاه ایالات متحده این دو مولفه دیپلماسی سنتی آمریکایی بیش از آنکه از سوی نیروهای خارجی مورد تهدید واقع شود از ناحیه مخالفت اسلام گرایان داخلی مورد تهدید قرار می گیرد. به علاوه در افکار بسیاری از آمریکایی ها واژه اسلام رادیکال تداعی کننده تروریسم داخلی و بین المللی و کابوس بمب هسته ای است.

    تروریسم، آن هم بعنوان نمادی از عملکرد بنیادگرایی دینی و اسلامی، آزمونی برای نشان دادن درستی نظریه بازسازی شده هانتینگتون بود. بدون شک حرکت تبلیغاتی اولیه آمریکا و برخی سازمان ها، دولت ها و جریان های همگرا با آمریکا بعد از حوادث یازده سپتامبر در متهم ساختن مسلمانان به دخالت در این حوادث بدون مطالعه قبلی نبوده است و نباید آنرا خودسرانه و ناآگاهانه تلقی کرد (محمدی 1382: 184).

  با توجه به تهدیدات روز افزون تروریستی علیه غرب ، ضرورت اقدامات تنبیهی برای مجازات عاملان حملات تروریستی به آمریکا و حامیان دولتی آنها را خاطر نشان می سازد (جرجیس1382: 91).

 در لحظات بحران ، تقابل  گرایان برتری می یابند و بر رسانه ها مسلط می شوند در چنین وضعی است که مواضع آمریکایی ها در قبال اعراب و مسلمانان سخت تر و خشن تر می شود . نظر سنجی هایی که پیش از این به آن ها اشاره شد موید این واقعیت هستند. برخی صاحب نظران به جای اینکه رویدادهای تروریستی را نوعی ناهنجاری و اختلال تلقی نمایند اهمیت این رویداد را بزرگ جلوه می دهند و آن ها را به مثابه بخشی از یک جنگ سازمان یافته علیه تمدن غرب توصیف می کنند. این ناظران بجای آنکه تروریسم را آنچه واقعا هست –یک اقدام منفرد- ببینند آن را بخشی از یک الگوی ضد غرب گرایی می دانند (همان،96)

نقش رسانه ها

         با توجه به این امر که رسانه های مسلط در آمریکا، پندارها و مواضع عموم مردم در قبال جوامع مسلمان را با جریان غالب پوشش خبری منفی تعیین می کنند. عوامل متعددی در این وضعیت دخیل هستندکه عبارتند از: وابستگی شدید رسانه ها به منابع دولتی برای تفاسیر خبری، استفاده دولت از سلاح های ایدئولوژیک نظیرضد کمونیست ، یک دشمن خبیث یا تهدیدهای بالقوه امنیت ملی . و به ندرت برخی گزارشگران استثنایی جرات می کنند بنیادهای سیاست رسمی دولت را به چالش بطلبند.

   از منظری دیگر رسانه ها بخشی از تشکیلات سیاست خارجی نیستند بلکه یک مشارکت کننده علاقه مند به سیاستگذاری خارجی است به گونه ای که به تأسیس مرزهایی که در چارچوب آن می توان سیاستگذاری کرد کمک کنند. هر دو دیدگاه از یک سو نسبت به رسانه ها بعنوان بازوی حمایتی دولت که پوشش منفی آن از اسلام ، هراس و نظر منفی سیاستگذاران ایالت متحده تقویت می کند و بازتاب می دهد و از سوی دیگر نسبت به مطبوعات به عنوان یک مشارکت کننده غیر مستقیم در این فرایند که در فضای سیاستگذاری سهیم می شود براین باور هستند که پوشش رسانه ای مربوط به اسلام و مسلمین برسیاستگذاری ایالات متحده سایه می افکند (جرجیس1382:  99).

     ادوارد سعید در کتاب پوشش خبری اسلام در غرب (اسلام رسانه ها) در خصوص پیش داوری های نادرست رسانه-های غربی از مسلمانان چنین می گوید: (( درغرب سخن گفتن از اسلام به معنای در نظر گرفتن همه چیزهای نامطلوب است)). دید همگانی غرب درباره اسلام این است که اسلام دائماً با هر چیزی که طبیعی ، غربی ، روزمره و از آن ما است ، رابطه ای خصمانه دارد. ادوارد سعید می نویسد: (( اسلام عمدتاً بخاطر موضوعاتی نظیر نفت و تروریسم در فکر و آگاهی آمریکایی ها وارد شده است و مسلمانان بصورت تولید کنندگان نفت ، افرادی تروریست و یا جمعیت هایی تشنه به خون آمریکاییان معرفی شده اند.))

اهداف پنهان و آشکار رواج هراس از اسلام

          ازآغاز ظهور اسلام هراسی که همزمان با آغاز فتوحات اسلامی است، پدیده بیمارگونه اسلام هراسی از طریق برخی مظاهر و نمودها خود را نشان داده که به برخی از آنها اشاره می شود:

1-         طعن و تشکیک نسبت به نبوت پیامبر اسلام(ص)

از زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) تاکنون صداهایی که در صحت رسالت و صدق دعوت آن حضرت تشکیک می کرده هیچگاه متوقف نشده است. دامنه این اتهامات از شخص پیامبر(ص) فراتر رفته، به خود اسلام هم رسیده است تاجاییکه برخی معاندان، اسلام را دینی مادی دانسته اند که هیچ توجهی به ابعاد معنوی و روحانی ندارد، دینی خون ریز که به مدد شمشیر سر پا نگاه داشته شده است. در این راستا نوشته های دانته در کمدی الهی در قرن سیزدهم میلادی، کتابی از ولتر، فیلسوف عصر روشنگری فرانسه در میانه قرن هجدهم میلادی و رمان سلمان رشدی در سال 1988 قابل ذکر است.

کاریکاتورهایی که در روزنامه یولاندز بوستن دانمارک سی ام سپتامبر 2005 میلادی منتشر شد نیز در همین مسیر قابل تحلیل است. در آن زمان این نشریه دوازده کاریکاتور توهین آمیز از پیامبراکرم(ص) منتشر کرد و سر دبیر این روزنامه و از هاله قداستی که مسلمانان پیرامون پیامبرشان ایجاد کرده اند، ابراز شگفتی و آنرا محکوم کرده بود، وی مسلمانان را به شجاعت برای اقدام به شکستن این تابو از طریق رسوا ساختن تاریخ تاریک اسلام و نشان دادن حقیقت آن به افکار عمومی جهان فرخوانده بود. (گلشن پژوه1390 :41-40)

باید به این نکته توجه کرد که چاپ این کاریکاتورها، نخستین اقدام در نوع خود نبود بلکه حلقه ای از سلسله ای ممتد است که پیش از این نیز وجود داشته است.

2-         برانگیختن نزاع ها در میان مسلمانان

 کشورهای غربی، به ویژه کشورهای استعمارگر حرصی آشکار بر پرتو افکنی بر مواضع اختلاف دینی در جهان اسلام و بزرگ نمایاندن این اختلافات و تبدیل آنها به نزاع و کشمکش دارند. آنان از سویی می کوشند، میان مسلمانان نزاع بیافکنند و از سوی دیگر میان مسلمانان و اقلیت های دینی غیرمسلمان ایجاد اختلاف کنند. (همان،42)

3-         تلاش در جهت اشغال سرزمین های اسلامی

سرآغاز این حرکت را می توان در جنگ های فرهنگی با جهان اسلام دانست، جنگ هایی که در تاریخ به جنگ های صلیبی معروف شده اند. این جنگ ها به بهانه آزادسازی شهر مقدس، یعنی قدس از دست مسلمانان (به تعبیر آنان مشرکان) به راه افتاد. واقعیت آن است که جنایت هایی که صلیبی ها در شهرهای اسلامی در طی این جنگ ها به راه انداخته اند نه تنها ترس بیمارگونه از اسلام و پیروانش را بازتاب می دهد، بلکه تا حد زیادی کینه آنان به انتقام جویی را نیز منعکس می نماید. شاید بتوان گفت چنین روح صلیبی ای که کینه اسلام را در درون خود می پرورد، هنوز هم بر جهان غرب حاکم است و شاید همین امر تفسیرگر بخشی از هوس غرب به ستیز با مسلمانان، تحقیر آنان و سلطه یافتن بر آنها باشد.

4-         فعال سازی فعالیت های تبشیری

می توان گفت نوعی رابطه مثبت میان افزایش هراس غربی ها از اسلام و شدت فعالیت های تبشیری(میسیونری) وجود دارد.گویا تلاش برای مسیحی کردن مسلمانان و وارد کردن آنان به محبت مسیح از حیله های دفایی است که غربی ها برای جبران نفرت شان انجام می دهند. امروزه عملیات تبشیری مسیحی در جهان اسلام به ویژه در کشورهای فقیر که از ثبات سیاسی برخوردار نیستند به شدت جریان دارد. (گلشن پژوه1390 :44-43)

مجریان اسلام هراسی

با توجه به تحولات تاریخی و شکل گیری گروه ها و جریان های ضد اسلامی، امروزه جریان های مجری و هادی امواج اسلام ستیزی، طیف گسترده و متنوعی را تشکیل می دهند که توجه به آن، تمیز دادن آن و دسته بندی آن امکان پذیر است. جریان-های مقابله با اسلام و در جوامع غربی را می توان در گروه های مختلفی به شرح زیر دسته بندی کرد:

۱. گروه های صهیونیستی

۲. مسیحیان صهیونیست (جریان های پروتستان فعال در آمریکا)

۳. جریان های کاتولیک صلیبی

۴. جریان های قومی ارتدوکس متضاد با مسلمانان (مانند جریان های تندرو صرب)

۵. گروه های نژادپرست و آشوبگر

۶. جریان های سیاسی افراطی

۷. لاییک های مهاجر از کشورهای اسلامی

۸. ایدئولوژی های انحرافی و ضد اسلامی (مانند بهائیت، مارکسیسم و... )

این گروه ها هریک به دلیل شیوه های مستقل و خاص با اسلام و مسلمانان در تضاد ومقابله هستند.

ادواردسعید در کتاب ، پوشش خبری اسلام در غرب ، می نویسد: چنانچه بگوییم مسلمانان و اعراب اساسا تنها به صورت تأمین کننده نفت و یا تروریست های بالقوه، مورد پوشش، بحث و درک قرار می گیرند سخنی چندان به مبالغه نگفته ایم. او می-افزاید: جنبه دیگری از دید همگانی (غرب) راجع به اسلام ، آرایش ژئوپلیتیک عقلانی جدید این سرزمین است که اسلام دائماً با هرچیزی که طبیعی، غربی و روزمره و از آن ما است، رابطه ای خصمانه دارد .

  پدیده اسلام هراسی  در جهان معاصر، به خصوص از نوع رسانه ای آن پدیده ای با عناصر پیچیده ، لایه های متعدد وآثار عمیق است ، از این رو تعامل با این پدیده مقتضی به کارگیری همه تلاش های ممکن در جهان اسلام با هدف دستیابی به راهبردی فراگیر می باشد. با این حال لازمه دست یابی به چنین راهبردی ، تعیین نشانه های الگویی مرجع ، منسجم و یکدست است که راه های تعامل با این پدیده را تنظیم کند.

اسلام هراسی در جبهه های متعددی از سوی غرب، علیه اسلام پیگیری می شود . اسلام هراسی پدیده ای جهانی است  و همان گونه که غرب-آمریکا- با افزایش مقاومت از سوی مسلمانان مواجه شده ، تلاش برای شیطان نمایی مسلمانان نیز تشدید خواهد شد.

به نظر می رسد بررسی علل ظهور و گسترش  اسلام هراسی ، طرح رهیافت ها و نظریه های جدید و بررسی روند تحولات اسلام هراسی در رسانه های غربی بخصوص هالیوود و تعیین نقش دولت ها و سیاستمداران در این امر پس از واقعه یازده سپتامبر و مقابله با تبعیض و ناشکیبایی ناشی از اسلام هراسی علیه مسلمانان و سرانجام بررسی چگونگی مقابله  جهان اسلام با این پدیده و ارائه راه حل آن، موضوع بسیار با اهمیتی باشد .

تعقیب چنین سیاست هایی که از یازده سپتامبر به بعد تقویت شده و شدت گرفته  است باعث ایجاد فضای بی اعتمادی رو به رشد، علیه مسلمانان شده است و این امر منجر به افزایش آسیب پذیری مسلمانان، در مقابل نقض حقوق بشر گردیده  و استمرار این گرایش ها،  می تواند به افزایش نفرت و ناامیدی در میان مسلمانان منتهی شود و ضمن سلب اعتماد آنان از مقامات سیاسی کشورهای غربی ، گرایش های رادیکالی را در آن ها تقویت کند.

بی تردید، انکار میانه رو بودن بیشتر مسلمانان ، در نظر گرفتن اسلام به عنوان یک مشکل اساسی برای جهان، نشان دادن کلیت اسلام به عنوان امری افراطی و ترس و نفرت بی اساس در برابر مسلمانان ، نمودهای مشهود و مشخص از تصاویر غیر واقعی است که رسانه های غربی در یک دهه گذشته از اسلام و مسلمانان ارائه کرده اند.

به نظر می رسد می توان به جای نتیجه گیری از این مباحث ، مقدمه کتاب، محمد، زندگی یک پیامبر و مؤخره کتاب، محمد در اروپا را بیان کرد. آرمسترانگ یک راهبه مسیحی اخراج شده می  نویسد : «مدت های مدیدی بود که نحوه برخورد و تعصبات شدیدی که حتی در لیبرال ترین کشور ها و گروه های فکری بر ضد اسلام ابراز می شد فکر مرا مشغول کرده بود . . . از نظر آنان اسلام ذاتاً دینی مدارا ناپذیر و متعصب بوده . . . و افسوس می خورم که سیمای محمد ( ص ) برای مردم غرب فقط تصویری است که کتاب سلمان رشدی یعنی آیات شیطانی ارائه می دهد . . . انفجار مرکز تجارت جهانی در یازده سپتامبر2001... . تعصبی بودن اسلام و اینکه اسلام دین ترور ، قتل و وحشت است را مجدداً برانگیخت . . .اما اگر مسیح می گوید : من نه برای صلح بلکه برای ستیز آمده ام ... یا هشت هزار مسلمان بوسنیایی به دست مسیحیان صربستان کشته می شوند . . . هیچ کس مسیحیت را ذاتاً دین وحشت ، ترور و خشونت و متجاوزگر تلقی نمی کند زیرا اطلاعات مردم آنقدر درباره دین خود (مسیحیت ) بالاست که هیچ کس اجازه چنین ادعایی به خود نمی دهد ولی اطلاعات آن ها از اسلام هیچ است . . . بسیار بعید به نظر می رسد که محمد (ص) نظر خوشبینانه ای در مورد قتل عام های وحشیانه داشته باشد زیرا او پیوسته به جای خونریزی در فکر مذاکره و صلح بود . . . در غرب همیشه با اسلام با نظر تعصب، برتری و نادیده گرفتن اصول آن برخورد کرده ایم .))

 همچنین مینو صمیمی ، روشنفکر مسلمان ایرانی می نویسد: ((. . . استعمارگران قرن بیستم جنگ جهانی اول را علیه سلطانی مسلمان به راه انداختند. او را شکست دادند و سرزمین های تحت قیمومیت وی را به زیر سلطه استعماری خود درآوردند . . . در جنگ جهانی دوم اسکان یهودیان در فلسطین آغاز شد و در سال 1948 اسرائیل تأسیس شد . . . ایجاد اسرائیل پیامدهای حیرت انگیزی را بدنبال داشت . . . حمایت بی دریغ آمریکا . . . حمله به کشورهای مجاور توسط اسرائیل . . . اینجا بود که احساسات تمامی جهان اسلام برانگیخته شد ...  اینجا نقطه آغاز یک دوره انفجار بود و مسلمانان ستمدیده به احیاء ایده جهاد یا دفاع مقدس روی آوردند و جهاد در اسلام دوباره رونق یافت)). (خسروشاهی و دیگران 1387: 106-103)

و در خاتمه باید گفت، در دنیای متحول کنونی، نقش رسانه ها ، در روایت کردن و ایجاد تصویر اهمیت بسیاری دارد . فرایند اسلام ستیزی و دشمن سازی از مسلمانان، ابعاد و گستره زیاد و مهمی به خود گرفته است و روز به روز در حال توسعه است و جنبه سیاسی و بهره گیری از آن، ابعاد جدی تری دارد. اسلام ستیزان، طیف متعدد و گسترده ای دارند ولی دقت در این جریان ضروری است و باید ابعاد مختلف آن را شناسایی نمود . هویت یابی مسلمانان و تلاش برای در دست گرفتن سرنوشت و مقاومت در برابر ظلم و اشغال در سراسر جهان اسلام و همچنین شکل گیری جوامع قدرتمند مسلمان در داخل جوامع غربی ، ارائه چهره خشن و غیرعقلانی از اسلام درکنار برداشت های افراطی و تندرو از اسلام ، خشونت به نام اسلام و.... همه دلایل و زمینه های گسترش این جریان نژادپرستانه و هدف دار می باشد.